عکس من
من به بی سامانی باد را می مانم و به سرگردانی ابر را

۱۳۸۹/۰۹/۱۰

اعتراض نکردم

 نمایش «نوشتن در تاریکی» به کارگردانی و نويسندگي محمد یعقوبی اولين تجربه  و باب آشنايي من با دنياي تئاتر بود. و يك آشنايي  ِ به ياد ماندي ... شعر زیر قسمتي از متن نمایش  ِ و چون بسیار دوستش داشتم اینجا آوردمش. البته اين فقط يكي از چندين قسمت دوست داشتني  ِ اين نمايش ... در اسرع وقت بقيه رو هم مي نويسم ...


اول به سراغ یهودی‌ها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نكردم .
پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نكردم .
آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نكردم
سپس نوبت به كمونیست‌ها رسید
كمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نكردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم كسی نمانده بود كه اعتراضی كند.

                                                           برتولت برشت       

۲ نظر:

زهره گفت...

سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم كسی نمانده بود كه اعتراضی كند. فوق العادست...

پروانه کوچولو گفت...

جالبیش اینه که من این شعر رو برا همه می خونم ولی نمیدونستم برا برشت بوده!


امان از دست این آلمانی ها:دی