عکس من
من به بی سامانی باد را می مانم و به سرگردانی ابر را

۱۳۹۰/۰۶/۰۶

من از  روزهاي نيامده هيچ نمي دانم، اما مي دانم نبايد امروز را گردن زد  براي روز هايي كه شايد بيايند و شايد نه... اگر تقدير بي خواست ما به راه خود مي رود بگذار برود. بگذار تقدير خود انتخاب كند راهي كه بايد برود... من شمع ها را گردن مي زنم همين امروز تا روز شب شود. و شب ميان بگيرد همه ي ما را با هم.

روايت عاشقانه اي از مرگ در ماه ارديبهشت
محمد چرمشير

هیچ نظری موجود نیست: