عکس من
من به بی سامانی باد را می مانم و به سرگردانی ابر را

۱۳۹۱/۰۱/۱۲

چند دقیقه آرامش




کنار پنجره،  بوی بارون بهار ، باد بهاری با تک و توک قطره های بارون که میخوره به صورت آدم ، یه آهنگ خوب ، یه لیوان چای گرم با عسل.  تهران تمیز با سوسو ی چراغ هاش ... و یه نفس عمیق. 

عجب آرامشی داره امشب با اینکه جمعه شبه... 


پ.ن. البته از اونجایی که شارژ دوربین یاری نکرد از یه شب دیگه کمک گرفتم :)

۱۳۹۱/۰۱/۱۰

بی من مرو




خوش خرامان می روی ای جان ِ جان بی من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو
ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب
ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو
 این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو
ای عیان بی من بی من مدان و ای زبان بی من مخوان
ای نظر بی من مبین و ای روان بی من مرو

مولانا



۱۳۹۰/۱۲/۲۹

آب ِ عاشق



آب عاشق است
رود مي شود
سرود مي شود
مي رود به ريشه مي رسد
شاخه ها، پر از چراغ مي شوند
سبزه ها، سلام مي كنند
كوچه ها، كوچه باغ مي شوند...

بهار فرا مي رسد...
سال نو مبارك


پ.ن شعر از محمدرضا عبدالملكيان


۱۳۹۰/۱۲/۲۷

بگذار بگذريم


بگذار بگذريم
از شادي ، از اندوه
بگذار بگذريم
از قهر و آشتي
بگذار بگذريم
از سخنان بيهوده و سخت
از عاشقانه هاي ميان تهي
بگذار بگذريم


باد و برگ 
عباس كيارستمي
 

۱۳۹۰/۱۲/۲۱

كاش درختي بودم



به كوه ها بنگر، به طبيعت ، كه چه رازها در خود نهان دارند ، همچون دل آدمي، همچون دل من ، همچون دل تو... شايد دليل شيفتگي ما به طبيعت همين باشد. شايد همين همدردي، همين دل پر رمز و راز طبعيت دليل آرامش ماست. مثل همدمي مهربان ، دوستي راز نگه دار و امين. مثل يك سنگ صبور...
دلتنگم ، دلتنگ بالا رفتن از كوه ، دلتنگ قدم زدن در دل طبيعت، نفس كشيدن در دل دشت ها و دره ها... اي طبيعت تو هم دلتنگ من شده اي؟
دوست دارم سرنوشت من با تو رقم بخورد ، از شهر بريده ام. مي خواهم دوستت باشم همانطور كه تو دوست من هستي . تنها دوستي كه مي توانم به او اعتماد كنم، بي دغدغه با او حرف بزنم، در آغوشش گريه كنم ، فرياد بكشم، از ته دل بخندم . يك دوست هميشگي به دور از پيچيدگي هاي روابط آدم ها... اي كاش من درختي بودم...     
 

۱۳۹۰/۱۲/۱۲

باران


آه، چه دلگیر است باران
در کنار کوهی از آتش
فنجانی بر دست گرفته ام
می اندیشم که شاید خواب بوده ام
نجوایی به گوش می رسد که
ببار باران،شاید تو جهان را پاک کنی
ببار باران، شاید تو توان سخن داشته باشی
غرق در این شیون می یابم که چه شیرین روزگاریست


امید
11/12/90