عکس من
من به بی سامانی باد را می مانم و به سرگردانی ابر را

۱۳۹۰/۰۲/۳۱



من همه رنج به دل مي بندم
و همه تير ملامت به جگر
به خيالي كه مي آيد روزي
كه به ديدار رخت مي خندم
وز هر آن كس  كه بر آن شهر سفردارد
مي پرسم:
«داري از او خبري؟»


پ.ن. شعري از نيما يوشيج

۲ نظر:

پروانه کوچولو گفت...

مثل همیشه عالییی بود!


کسی خبر اورد؟

منتظر باشم؟

مجید گفت...

هم پر احساس ، هم زیبا.

نه... انگار واقعا خبریه ها ! :)