عکس من
من به بی سامانی باد را می مانم و به سرگردانی ابر را

۱۳۸۹/۱۱/۲۹

مایاکوفسکی و سرگئی یسنین

 و ابن هم قسمت ديگري از نمایشنامه ي «نوشتن در تاریکی» :



نیما: مردن در اين زندگي هرگز دشوار نبوده است
ساختن زندگي بسا دشوار‌تر است.
گیتا: تو حرف‌اش رو قبول داری؟
نیما: نه.
گیتا: من قبول دارم.
نیما: یعنی تو رو به ادامه‌ی زندگی تشویق می‌کنه؟
گیتا: آره. اشکالی داره؟
نیما: یه شعر سفارشی ئه. مایاکوفسکی این شعر رو به سفارش دولت انقلابي براي جلوگيري از تاثير آخرین شعر سرگئی یسنین يكي از شاعرهاي معروف هم‌وطن‌ش گفته. آخه یسنین خودکشی کرده بود.
گیتا : خب چه اشکالی داره؟
نیما: اشکال‌اش این ئه که بعدها خود مایاکوفسکی هم خودکشی می‌کنه.
گیتا: نه.
نیما: آره.
گیتا: چه بچه‌ی بدی!
نیما: مایاکوفسکی؟ یا من که نذاشتم با شعرش واسه خودت حال کنی؟
گیتا: مایاکوفسکی. ولی تو هم کار خوبی نکردی. کاش نمی‌گفتی بعد خودش رو کشت.
نیما: ولی از حق نباید گذشت که شاعر خیلی خوبی ئه.
گیتا: بعد یهو از خنده ریسه رفت.
نیما: طرف شعر می‌گه که دیگران رو به زندگی تشویق کنه بعد خودش رو می‌کشه. خنده‌دار ئه دیگه.
گیتا: کجای این ماجرا خنده‌دار ئه نیما؟ تو نباید بخندی. یکی این‌قدر به زندگی امیدوار ئه که شعر می‌گه تا تاثیر شعر اونی رو که خودکشی کرده خنثا کنه ولی بعد خودش خودکشی می‌کنه. این خیلی غم‌انگیز ئه.
نیما: هنوز شعر یسنین رو پیدا نکردم. دارم در به در دنبال شعر یسنین می‌گردم که شعر این دو تا رو کنار هم چاپ کنم.
گیتا: لابد برای این‌که مایاکوفسکی رو مسخره کنی؟
نیما: شعری رو که یسنین قبل از مرگ‌اش نوشته بود پیدا کردم.
مردن در اين زندگي هرگز چيزي نبوده است
تازگي در زيستن هم نيست.
این شعرش رو قبل از خودكشي‌با خون‌ش نوشت.
گیتا: یه شب توی وب‌لاگ‌ش دیدم با خون‌ش روی کاغذ نوشته خداحافظ برای همیشه. دست‌پاچه شدم. زنگ زدم به‌گوشی‌اش، مادر بزرگ‌ش گوشی رو جواب داد، گفت خوابیده. به‌ش گفتم لطفن بیدارش کنه، کار خیلی واجبی دارم باهاش. می‌خواستم مطمئن بشم که زنده ست.
نیما: الو!
گیتا: گفتم کوفت! مرض.
نیما: چی شده؟
گیتا: می‌خندید.
نیما: فکر کردی مثل یسنین خودم رو کشتم؟
گیتا: دیگه از این کارها نکن. این کارت اسم‌اش مردم آزاری ئه.
نیما: واقعن نگران من شدی؟
گیتا: من ازش ترسیدم. گریه‌ام گرفت.
نیما: ببخشید گیتا!
گیتا: خیلی آدم مزخرفی هستی!
نیما: دل‌ام می‌خواست بفهمم کسی هست که براش مهم باشه من چه‌م ئه؟ می‌خواستم ببینم کی برام کامنت می‌ذاره.
گیتا: یسنین چرا خودش رو كشت؟
نیما: توي كشورش تازه انقلاب شده بود، همه چيز عوض شده بود و اون
گیتا: نمي‌تونست خودش رو با شرايط جديد كشورش منطبق کنه.
نیما: خوشه‌های خوش‌طعم اطمینان!
زیر دندان‌های کدامین واقعیت تلخ
له شدید؟
که امروز اعتماد مرا اعدام کردند.
و من میان جمجمه‌های پوک و قلب‌های گندیده
باور کودکی‌ام را گم کردم.
شک!
ای شک فهیم!
مرا در اوج تقدس یک یار، تنها مگذار
من از حماقت صادقانه می‌ترسم.
نوشین: شعر کی ئه؟
نیما: خاطره حجازی.
نوشین: خیلی خوب بود.
نیما: من این‌جاش رو خیلی دوست دارم:
زیر دندان‌های کدامین واقعیت تلخ
له شدید؟
که امروز اعتماد مرا اعدام کردند.
نوشین: آخرش هم خیلی خوب تموم می‌شه.
نیما: من از حماقت صادقانه می‌ترسم.

۷ نظر:

مجید گفت...

دو نکته:
لذت هر چیزی رو که بردی بعدش دربارش کنکاش نکن تا بعدا احمقانه به نظرت نیاد!وگرنه سر و کارت با همون دندوناست!!

اینقدر در کامنت گذاشتن خست به خرج نده، تا دوستان برای جلب توجه مجبور نشن خودشون رو بکشند!!!!


**قطعه زیبایی بود،باقیش رو کی بخونیم؟

mehdi گفت...

ای شک فهیم! .......

عالي بود!
مایاکوفسکی و سرگئی یسنین... تناقض...

زهره گفت...

مردن در اين زندگي هرگز چيزي نبوده است
تازگي در زيستن هم نيست.
اين جزوه بهترين تاترايي كه تو عمرم ديدم

olympus mons گفت...

((اینقدر در کامنت گذاشتن خست به خرج نده، تا دوستان برای جلب توجه مجبور نشن خودشون رو بکشند!!!! ))
اين هم نظري است ، من دوست نداشتم اين ديد رو.

مایاکوفسکی و سرگئی یسنین! من با اين شعر هاي اين دو شاعر بيگانه ام. اما همزمان با اين دو شعر موافق! جدا تناقض ِ عجيبي است!

و موافقم زهره جان اين از بهترين تاترايي بود كه ديدم.

مجید گفت...

این جمله در مورد نمایشنامه نبود!
دونقطه دی !

پروانه کوچولو گفت...

این قسمت approval که گذاشتن برا اینه که به کامنت های بی ربط اجازه نشر ندی

خواهر من!

shila star گفت...

آنان که
فانوسشان را پشت سرشان میبرند
سایه هایشان
پیش پایشان می افتد
...