به كوه ها بنگر، به طبيعت ، كه چه رازها در خود نهان دارند ، همچون دل آدمي، همچون دل من ، همچون دل تو... شايد دليل شيفتگي ما به طبيعت همين باشد. شايد همين همدردي، همين دل پر رمز و راز طبعيت دليل آرامش ماست. مثل همدمي مهربان ، دوستي راز نگه دار و امين. مثل يك سنگ صبور...
دلتنگم ، دلتنگ بالا رفتن از كوه ، دلتنگ قدم زدن در دل طبيعت، نفس كشيدن در دل دشت ها و دره ها... اي طبيعت تو هم دلتنگ من شده اي؟
دوست دارم سرنوشت من با تو رقم بخورد ، از شهر بريده ام. مي خواهم دوستت باشم همانطور كه تو دوست من هستي . تنها دوستي كه مي توانم به او اعتماد كنم، بي دغدغه با او حرف بزنم، در آغوشش گريه كنم ، فرياد بكشم، از ته دل بخندم . يك دوست هميشگي به دور از پيچيدگي هاي روابط آدم ها... اي كاش من درختي بودم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر