ميزان اعتقاد آدم ها به نشانه ها متفاوته . من عضو دسته ي معتقد به وجود نشانه هام التبه نه به صورت افراطي. منظورم از نشانه ها اتفاقاتي هستن در اطراف ما كه پيامي برامون دارن. اتفاقايي كه ما در ايجادشون نقش نداشتيم.
دنبال كردن نشانه ها اصلا كار آسوني نيست. گاهي از كنارشون راحت رد مي شيم، بدون اينكه توجه كنيم بهشون و بعدا گله داريم از اينكه چرا نيستند و پنهانند. يه جورايي انگار صرفا مي خوايم بهانه گيري كنيم و اينكه تكليفمون با خودمون روشن نيست رو گردن ديگران بندازيم .
گاهي هم اونقدر به يه ماجرا فكر مي كنيم و درگيرش هستيم كه ناخودآگاه از زمين و زمان نشانه ميسازيم ، دنبال نشانه كه هستيم، تشخيص اينكه اين نشانه ها نشانه هاي كاذب اند يا واقعي خيلي گيج كننده است... و همزمان تعيين كننده.
يه وقتايي با اينكه هميشه دنبال اونها ميگرديم و مي دونيم وجود دارند . اونقدر اين نشانه ها غير منتظره و عجيب هستن كه وقتي باهاشون مواجه ميشي ،آدم مي ترسه و به شك مي افته.
نمي دونم ماجرا چيه آرزوي ديدن راه و مسير و نشانه ها رو داريم. همش براي رسيدن و بدست آورندش دعا مي كنيم . اما وقتي مي بينيمشون ميترسيم و شوكه مي شيم . گاهي نشونه ها اونقدر...نمي دونم چي ميشه بهش گفت واقعي، غير منتظره هستند (ميشه گفت فراتر از انتظار واقعي) كه آدم فكر مي كنه توي خواب و روياست. يه جورايي هم زيباست و هيجان انگيز و هم ترسناك ...
۱ نظر:
:|
پاراگراف 3 رو خوب اومدی!
ارسال یک نظر